خبرهای ویژه

» کارآفرینی » امیدواران امروز ،فاتحان فردا

تاریخ انتشار : 1398/05/30 - 21:43

 کد خبر: 12615
 1482 بازدید

کارآفرین موفق ایرانی (1)

امیدواران امروز ،فاتحان فردا

 رضا سواری در مرداد ماه ، سال ۱۳۴۴در روستای سرسبز”گرده رش” از توابع شهرستان مهاباد که در قسمت جنوب استان آذربایجان غربی واقع است ازپدری فروتن و زحمتکش واز دامان مادری مهربان و دلسوز،که بهترین یاور پدر بود پا به دنیای خاکی گذاشت. او در دامان طبیعت و در خانواده ای زحمتکش و اصیل، که […]

 رضا سواری در مرداد ماه ، سال ۱۳۴۴در روستای سرسبز”گرده رش” از توابع شهرستان مهاباد که در قسمت جنوب استان آذربایجان غربی واقع است ازپدری فروتن و زحمتکش واز دامان مادری مهربان و دلسوز،که بهترین یاور پدر بود پا به دنیای خاکی گذاشت.

او در دامان طبیعت و در خانواده ای زحمتکش و اصیل، که پابند سنت ،احترام و زندگی قومی بودند ،علیرغم پر جمعیت بودن خانواده در کنار عموها، عموزاده ها، مادربزرگ و پدربزرگ و…که همگی در همان روستا ،به کار کشاورزی و بیشتر به دامداری مشغول بودند و در کنار هم با خوشی ها و ناخوشی ها زندگی می کردند.

*در زندگیهای قومی ،نکته ای که ازبدو کودکی، ما موظف بودیم انجام دهیم، احترام به بزرگترها بود که من خودم سر کوچکترین تصمیمی پدرو مادرم رو مشارکت می دادم .

 فرزند هشتم در میان ده خواهر و برادرانم هستم و اگر بگویم که من در خانواده شصت نفره متولد شدم بیهوده نگفته ام،چون مرتب در خانه های هم تردد داشتیم و همه جزو یک خانواده بودیم

در آن زمان روستاها امکانات برق و آب و گاز نداشت و زندگی به مراتب سخت تر و مشقت بار تر از الان بود ،اما با وجود این ناکامیها و با وجود اینکه وسعت کار کوچک بود ودر امر دامداری که عرض کردم عمده کار مردمان روستا بود، تقریبا در طویله هر خانواده ای بیش از چهار گاو وجود نداشت ،با این وجود صمیمیت از الان بیشتر بود و دلها به هم نزدیکتر بود و الان که بهش فکر میکنم میبینم دور هم بودن و جایگاه ها رو دونستن خودش یک ثروت محسوب میشه .*

دوران دبستان را در روستای محروم خودشان می گذراند، اوکه در روزهای آغازین شروع اولین سال تحصیلیش از یونیفرم معلمهای سپاه دانش دچار دلهره می گشت، در دل دعا می کرد که پدرو مادرش اجازه ندهند در کلاس حاضر شود و برای این خواسته اش مدام دست به دامن بهانه های مختلف می شد ، اما بعد از ده روز با راهنمایی مادری که زبان کودکش را بیش از دیگران می فهمد،بر ترس غلبه می کند و راهی کلاس درس می گردد.

روستا فقط دوران تحصیلی ابتدایی را می تواند پوشش دهد ،اگر کسی در آن زمان دوران ابتدایی را هم پشت سر می گذاشت بمراتب کار بزرگی را انجام داده بود زیرا که مردم روستا از داشته های خود در امر دامداری برای خود خورد و خوراک مهیا می کردند، مثل ماست، سرشیر، کره، پنیر، لورک و بیزا و شیر یژ و… مردم  تقریبا در فقر زندگی می کردند و مگر مادر، می خواست تنوعی در غذا بوجود بیاورد دیگ بزرگی را روی اجاق گذاشته و شوربای مختلفی مانند شوربای لپه و عدس، تخم مرغ و اگر اوضاع خیلی رسمی و تشریفاتی بود آبگوشت یا کوفته و کمی برنج پخته می شد .

برای همین علت، فکر اینکه کسی در روستای دیگر یا شهر نزدیک ادامه تحصیل دهد فشار و هزینه زیادی را برای خانواده ها در برداشت .

اوقناعت را پیشه خود می کند زیرا که  خود شاهد است، که نیمی از سال را فعالیت و در نیم دیگر سال هم باید کفاف دخل و خرجها را بهم برسانند .

تصور او از زندگی این است، که جایی از کار درست پیش بینی نشده، یکجای کار       می لنگد .

چرا کسی در روستا پس انداز نداشت؟ چرا زندگی همیشه تکرار بودنش را با خشم به رخ می کشید؟ چرا زحمتها با زندگی همخوانی نداشت؟ و هزاران چراهای دیگر که باعث شدند او بچگی نکند و از ابتدای ساکن پسربچه ای باشد با روحیه مردی  قدرتمند که برای کنترل و برنامه ریزی درست برای  وضع موجود و سوق دادن به سمت تغییرات درست، پیشگام می شد.

*من همیشه بزرگ بودم و بزرگ فکر می کردم و همیشه کسی بود که کودک بودنم را به یادم بیاورد، از همان کودکی پذیرفته بودم که فقط فکرهای بزرگ می تواند از پس اینهمه فشاراز دوش مردم زحمتکش روستا ، بردارد آنان که زیر فشار فقرو بیماری زندگی می کردند و سخت کوشی می کردند اما خم به ابروی خود        نمی آوردند تا با عزت زندگی کرده باشند، فکر می کردند قانون، همان قانون تحمیل است و بس کسی نه وقت ریسک کردن داشت نه حوصله و وقت آن را، شبها از فرط خستگی دنبال جایی بودند تا فقط بخوابند و صبح دوباره همان آب و همان کاسه  .*

او از کودکی آرزو نداشت تا درسش را ادامه دهد که مثلا کارمند شود یا پشت میزی بنشیند، مهارت در فن و صنعتی را بیش از اینها دوست داشت و اینکه در هر راهی که قدم بر می دارد می خواست اولین نفر و فاتح باشد اما با استعانت از قدرت ابتکار و درونیات قوی که خوب می دانست تنها پروبالش میباشد .

عاشق تغییر بود و عاشق اینکه در لحظه های تکرار روزگار لبخندی در گوشه لبان اهالی روستا، بنشاند، زمانیکه مردان از دروکردن محصولاتشان خسته بازمی گشتند ، با دوچرخه ای که پدرش خریداری کرده بود از گرده رش به سمت میاندوآب که نزدیکتر از مهاباد به روستایشان است رکاب زنان بستنی خریده و بر می گشت زیرا در روستا نه مغازه ای وجود داشت نه یخچالی که بستنی بخواهند بفروشند  و آنان راذوق زده و خوشحال  می کرد ،این رضایتهای دیگران برایش این موضوع را القاء می کرد که خدا هم از کارش راضی است، او  را به خودش نزدیکتر می کرد و آرام آرام  باورهای صیقل خورده خود را تماشا می کرد.

برای امتحان سراسری پنجم دبستان به مهاباد می رود او که اولین بار است به این شهر می آید امکانات آنجا را با روستای خود که فاقد حتی امکانات اولیه است مقایسه می کند و دلش برای خانواده و هم روستاییهایش می سوزد .

با غرور مدرک را به پدرو مادرش نشان می دهد پدرش از معلم روستا شنیده که هرکس تحصیلاتش را ادامه دهد آینده ای درخشان می تواند برای خود و روستاییان رقم بزند ،پدربا همین امید، موافقت می کند که رضا درسش را در شهر ادامه دهد، از طرفی می داند با وجودیکه سواد ندارد اما می داند،که فرزندش جنم این کار در وجودش نهادینه است.

دوران راهنمایی در روستا نیست ناگزیر است به شهر دیگری مثل مهاباد یا میاندوآب برود .

اما چون هزینه کرایه یک اتاق از وسع خانواده بر نمی آید با یک تیر دونشان می زند و با کمک چند تن از عموزاده های خود در میاندوآب اتاقی اجاره می کند و به تحصیل خود ادامه می دهد.

*با وجود اینکه درس میخواندم و دور از خانواده اما هیچ کدام از اینها بهانه ای نبود تا بتوانم نظم و بهداشت را رعایت نکنم، نظم و انضباط در واقع باعث تنفس و سرعت رشد عقل می شوند با وجودیکه هم اتاقیهایم زیاد مقید این موضوع نبودند.

البته شاید هم حق داشتند چون من محیط رو با وسواسیت خاص خود تمیز و مرتب نگه می داشتم و حکم یک سرپرست و بزرگتر را برایشان ایفا می کردم اینه که اونا خیالشون راحت بود که من هستم.

اما همیشه به این فکر میکنم که چرا با وجودیکه من سنی نداشتم و اولین تجربه دوری از خانواده برایم تحقق یافته بود  احساس می کردم که باید حامی دیگران باشم بجای اینکه بخواهم بترسم یا درجا بزنم یا حتی فکر کنم که خودم نیز احتیاج به حامی دارم؟

جواب آنرا در این نکته یافتم که هر انسانی در ذات خود نقطه های کارآمدی دارد که به او حس جسارت در زمینه علاقه مورد نظر را تداعی می کند و حتی به خودم هم ثابت شد که حامی بودن برایم لذتی دارد که با خون و گوشتم عجین است و سالها قبل از آفرینشم در ذاتم حک گردیده است تا توانمندیهایم با آن شکل بگیرد و به گونه ای صحیح خودنمایی کند.*

در این دوران کماکان در روزهای آخر هفته و تابستانها از خجالت خانواده در آمده و هر آنچه در وسعش بود برای رضایت و کمک حالشان ارزانی می کرد.

اما خوب می دانست که تحصیل در شهری دیگر جز ایجاد فشار بر خانواده و کم بودن نیروی کار در روستا موردی بود که فشار را روی شانه های پدر بیشتر می کرد اماپدر، همچنان با درایت و خوشرویی سعی در امیدواری فرزند خود را دارد.

او در درون خود در حال مخاصمه است می داند بالاخره یک احساس و یک تلنگری پیش خواهد آمد و او  از مکاشفه ذهنیش که وادار به بررسی دنیای اطرافش می کند، همان لحظه تلنگر موعودش که روح متعالی در آن جاری شده و کی و کجای زمان، با او هم پیمان خواهد شد ؟

او از رشد و بلوغ جسمیش نا آگاه است آنقدر که در عمق افکار به شکوفایی          می اندیشد جسم خاکیش را به باد فراموشی سپرده است و فرسنگها با آن فاصله دارد.

با وجودیکه نوجوان است و در حال تحصیل، اما در کنار آن از کتابهای دیگر هم امداد می گیرد تا شاید او را به خواسته هایش نزدیک کند و مدام در حال کشف فرمول و قرار دادن ما به ازاء و حل آنست هنوز پله هایی  را  باید سیر کند .

یک

دو

سه ….

اما نمی تواند ترتیب اثر ندهد، همین غوطه وری در افکار و تمرکز در درس و تحصیل برایش اکتفای تفریح وگردش و بی حوصلگیهایش را نیز دارد زیرا که زمان می گذرد و او نمی داند چگونه گذشته است اما آنچه را که می خواهد هنوز پابرجاست شعف او در همین پرداختنهاست.

هر چه هست شانس نمی تواند باشد زیرا که لااقل برای روح زیاده خواه او که طالب زحمت و کوشش است  باوریست گزافه ومضحک ،که به قول خودش تکیه گاه حواله کارهای نادرست و اشتباه ما نمی تواند باشد.

*تنها تفریح من در آن زمان، روزهای پنجشنبه  طی کردن مسافت میاندوآب تا   گرده رش بود که با لذت بر دوچرخه زوار در رفته ام رکاب می زدم که از مسلط بودنم به رکاب متوجه رشد جسمانیم می شدم .*

برادرش “علی” که بعد از دو دختر اولین پسر خانواده محسوب می شود ازدواج کرده و به شهر میاندوآب  می آید و زندگی مستقل را در کنارهمسرش آغاز می کند .

این موضوع سکویی می شود برای او تا از اجاره بی مورد اتاق، خلاص شده و        هزینه هایش را لااقل پایین بیاورد و بنا بر پیشنهاد برادر بزرگترش در یکی از اتاقهای آنان ساکن شده و وضعیت کمی رو به بهبودی می رود ،که سه سال باقیمانده دوره دبیرستان را در کنار آنها می گذراند.

در یکی از شبهایی که به خانه پدر و مادرش می رود پدرش از اوضاع درس و شهر از او می پرسد

او دست در جیبش کرده و چند اسکناس را با دستان کاری و پینه بسته اش، در دستان او جای می دهد او خجالت کشیده و امتناع می کند اما باز به اصرار پدر با کراهت می پذیرد  .

به خود قول می دهد که حتما یک راه حلی را پیدا کند تا به این افکارها و شرایط پایان دهد می خواست خیال پدرو مادرش را، از جانب خودش راحت کرده و هزینه هایش را خود متقبل کند، اینبار دیگر مطمئن بود که فردا شروع خواهد کرد .

تلنگر:

او پدرش را مظهر فداکاری و نستوهی که گرمای دستانش در آن شب خاطره انگیز و زیبا، زنده شدن یک شبه ، حس کمال را در وجودش می داند زیرا که پدر تنها       تکیه گاه عاطفیش بود که تا حد جان او را دوست می داشت و با وجود اینکه سالها پیش عزم سفر کرده است اما باعث ایجاد تلنگری شده که مسیر هدفش را روشن ساخته است، و آن دستان لرزان و ضعیف پدرکه هم حاکی از پیری است، و هم روشنگری دلیلی می شود تا او، بیشتر روی تصمیمش راسخ شود.

برادرش علی در شهر میاندوآب یک مرغ فروشی به راه انداخته است که  عمده از مرغداریهای شهرهای اطراف خریده و بصورت جزئی در مغازه، به فروش می رساند از او می خواهد که بجای او شبها ، او مرغها را از مرغداریها، خریداری کند و با ماشین بار زده صبح تحویل او دهد و او فقط در مغازه به کار فروش بپردازد این هم برای خودش خوب بود تا مزه کار را بچشد و منبع درآمدی داشته باشد هم برای برادرش که متاهل بود .

برادرش به دلیل داشتن درس و مشق ابتدا مخالفت می کند اما زمانیکه اصرار او را می بیند، بصورت یک ماه  امتحانی کار را به او محول می کند .

او لیستی از تمام مرغداری ها و آدرس هایشان را در اختیار او قرار می دهد و او     می شود مامور خرید مرغ از مرغداری های شهرهای مراغه، آذرشهر، تبریز، هشترود، بناب و ملکان و مرغداریهای دیگر که در راستای کاری شرایط اقتضا می کرد.

شبها می رفت و مرغ می خرید و صبح زود مرغها را سالم و زنده به برادرش تحویل داده بعد کتابهایش را زیر بغل زده و راهی دبیرستان می شد .

*من در زندگی کوتاه خود آموخته بودم که از هر ذره می توان یک دنیا آموخت.

کاری که شروع کرده بودم فقط جنبه کار نداشت یعنی حقوقی که آخر کار عایدم میشد فقط اون برام مهم نبود هرچند برای بدست آوردنش خیلی زحمت کشیده بودم و رضایت بخش بود، میخواستم کاری که شروع کرده ام را به نحو احسن انجام دهم تا تجربه های خوبی رو از کنار کار و آدمهایی که ناخودآگاه قرار بود با آنها مراوده کاری داشته باشم، انجام دهم.

دقیق تر شده بودم و چشم و گوشم را بازتر کرده بودم از هر اتفاقی یادداشت بر       می داشتم، حتی شماره وانت بارها را هم می گرفتم و لیست کرده، نگه می داشتم هر چند هر شب برای کار شبانه چون وانت کرایه می کردم و بار می آوردم لازم داشتم ،این بود که در صنف مرغداری می خواستم تا می توانم آشنا جمع کنم.

تصمیم گرفته بودم که این حرفه را تا مقصد حرفه ای بودن ادامه دهم به شدت مواظب بودم از خود خوشنامی و خوش حسابی در ذهنهای مشتریان بجا بگذارم حتی سعی می کردم دروغ نگویم زیرا وجهه مثبت در کسب و کار برای پیشبرد کارها و اطمینان طرفین لازم وضروری است.*

هر عملی را محصول یک فکر دقیق و حساب شده، باید دانست و او که دیگر راه خود را شناخته بود و قرار بود تا آخر این راه را برود پس باید لذت بیشتری از کارش      می برد زیرا که عشق و علاقه وتفریحش هم در آن معنی می شد، اولین قدم آن هم استقلال بود .

علی برادرش در همان اندازه فعالیت راضی بود و دخل و خرجش را با هم میزان      می کرد اما اهل ریسک نبود تا بتواند کار خود را توسعه دهد زیرا که تشکیل خانواده داده بود و حتی یک درصد هم نمی توانست روی زیان احتمالی فکر کند .

برادرش طبق خواسته او تسویه حساب کرده و او می رود تا کار مستقلی را تجربه کند

سال شروع فعالیت کاری:

بعد از دوسال دیپلم را گرفته و همزمان با آن در سال ۶۳کار خود را بصورت مجزا شروع می کند .

*برادرم با مهربانی دست منو گرفت و با لحنی بسیار مهربان گفت:

-ازت ممنونم که ۴سال باهام کارکردی، مطمئنم که موفق میشی رضاجان، اما اینو بدون آغوش من تا همیشه برای برادر کوچکم بازه هر جا فکر کردی میتونی رو من حساب کنی در خدمتت هستم، چون میدونم فکر ریسک هستی و موفقیت بیشتر، میدونم موفق میشی.

-خواهش میکنم داداش خیرخواهی شما برام ثابت شده است، همینیم که دارم از برکت وجود شما دارم.

بعد از تسویه با برادرم، رفتم بازار :

یک عدد ترازو، یک دستگاه موتور سیکلت آبی رنگ یاماها مدل ۸۰، یک قفسه برای مرغها وتتمه خرید ازپولهایی که از برادرم گرفتم،۲هزار تومان پول است، و فروش دوچرخه ام که دیگر نیازی به آن نداشتم، باوجود خرید موتور، بنابر این پولش را بیشتر لازم  داشتم، تا کارم رو استارت زده و شروع کنم .*

که بر سر در کارخانه گذاشته شده است تا جواب سوال جوانهایی باشد که علامت سوالهای بسیاری را در سر میپرورانند .

چگونگی شروع کار:

قفسه و ترازو را به پشت موتور بسته و به سمت سه راهی بیمارستان می رسد، با وجود اینکه دستش خالیست اما حس قشنگ استقلال حسی وصف نشدنی به او داده است که انگار بر روی ابرها حرکت می کند .

نمی داند چه خواهد شد اما می داند در شرف اتفاق است زیرا که ندای درونیش خودآگاه است و خبر از وقوع یک هیجان زیبا  می دهد که قرار است همیشه شیرین باقی بماند.

“آقا فرهاد” یکی از مشتریان خوش اخلاق و خوش حساب است که نامش را چند سالی که  نزد برادرش کار می کند  برای روز مبادا و توسعه کاریش نوشته است ، به نزد او رفته ،از او می خواهد با پرداخت ۲هزار تومان پیش پرداخت تعدادی مرغ به او داده و بقیه مبلغ را بعد از فروش با او حساب کند.

فرهاد به دلیل شناختی که از او و برادرش در خوشنامی میشناسد با طیب خاطر، قبول کرده و ۱۰عدد مرغ را به صورت امانی در اختیار او قرار می دهد .

اولین تجربه از استقلال:

از فرهاد، جدا شده و به سمت جاده میاندوآب-بوکان حرکت می کند ،در دلش از خدا تشکر می کند که اولین مرحله کارش را به او کمک کرده و آبرویش را خریده است همچنان که به جلو پیش می رود ،به فکر اینست که

-حالا برای فروش از کجا باید شروع کنم؟

در جلوی راهش گروهی از زنان مردان را که در، گرمای ظهرخرداد ماه ،مشغول کار در کوره آجر پزی می بیند ،با خود می اندیشد که :

-چه بگوید؟

در قفسه مرغها را باز کرده و یکی از آنها را برداشته و بالهایش را در هم فرو میبرد که با این وضعیت مرغ باصدای بلند شروع به دفاع از خود می کند و صدایش را بلند    می کند  ،که با این حرکت  نظر همگان بسویش جلب می شود و برای خرید اقدام می کنند .

حتی مرغها کم می آید و او بدون احساس خستگی دوباره، برای عملی کردن سفارش کارگران به سمت مرغداری حرکت می کند . به سر پیچ می رسد او، حسابی خسته و گرسنه است، به سمت مغازه رفته و سفارش یک ساندویچ را می دهد ،که همین ساندویچ می شود خوشمزه ترین غذایی که در عمرش خورده است زیرا که با مایه از خود و دسترنجش آنرا تهیه نموده است.

دوباره به نزد فرهاد رفته و حسابش را تسویه کرده یک قفسه دیگر به سفارشهایش می افزاید .

فرهاد از وضعیت حاصله خوشحال است و خواسته های او را عملی می کند ،چراکه می بیند که با وجودیکه نوجوانی ۱۸ساله است اما مثل مرد عمل می کند .

از اینکه پیش خود آزموده شده بسیار خرسند است و می داند که خدا را هم از خود راضی کرده است ، باز خدایش را شکر می کند که اولین فروشش در تاریخ زندگی مستقلش را صرف فروش مرغها به کارگرانی که از طبقه ضعیف و زحمتکش هستند کرده است .

در جریان کار، هیچ گاه از وضع ظاهری خود غافل نماند و خود را با جوانهای هم سن و سالش هم تیپ و هم رنگ می کرد ،اما مدام سعی میکرد که انسانها را بهتر بشناسد و در میدان زندگی که گاهی نبردی بی رحمانه است اگر فوت و فن مبارزه را نیاموخته باشی ،نه افتخارو موفقیتی ،کسب کرده ای نه انگیزه ای حتی برای زنده ماندن داری.

شراکت:

بعد از سود قابل توجه از فروش مرغها به پس اندازی اقدام می کند اما تحت تاثیر فکر توسعه و پیروزی او را وادار می کند تا بفکر شریکی باشد که نه در کنارش بلکه  از لحاظ مالی حمایتش نماید.

با وجود اینکه این امر برایش حکم یک معمای بزرگ را دارد و باید با احتیاط قدم بردارد، دوباره با شرایطی که خداوند برایش مهیا می کند در میهمانی که در خانه برادرش علی است، پدر همسر او با شناختی که بطور غیر مستقیم از طریق دخترش که هر روز به کار و فعالیت و واقف است مورد تحسین قرار می گیرد و او فرصت را غنیمت شمرده و موضوع شراکت را پیش می کشد و می گوید:

– من شراکت رو میخوام واسه اینکه کارم رو توسعه بدم مام صدیق

– خب چطوری میخوای این قرض رو بگیری به چه عنوانی؟وچقدر؟

– به اندازه یک ماشین حدودا صد هزار تومان و قرض هم نمیخوام هرکس این پول رو در اختیارم بزاره به نسبت، نصف، نصف در سود فروشم شریکش خواهم کرد .

بعد از فرصت کمی تفکر، مام صدیق اظهار رضایت کرده و پول را در اختیار او قرار می دهد.

فردای آن روز به همراه مام صدیق یک تویوتای قدیمی دنده فرمانی خریداری        می کنند و کارجدید را با نیت موفقیت شروع می کند .

*وجود ماشین به من این امکان رو داد که سریعتر حرکت کنم، با وجود خوشنامی و صداقتم در کار، که از خود نزد مرغداریها بجا گذاشته بودم، بامن تماس می گرفتند و اطلاع می دادند که مرغهایشان رسیده است و وقت آنست که به آنجا بروم، پر از شور و هیجان بودم چرا که توسعه کاری را می دیدم، دیگر از این روستا به آن روستا نمیرفتم تصمیم گرفتم از مرغداریهای شهرهای اطراف مرغ آورده و عوض فروش چند قفسه و فروش جزئی به مرغ فروشیها در سطح شهر مرغ بفروشیم.*

تمام وقتش صرف کار شده بود و دادو ستد و سود بیشتر حتی وقت استراحت را نیز از خود گرفته بود زیرا حالا دیگر شریکی داشت که باید در کنار توسعه کاری بفکر سود بیشتر هم بود که حق او را نیز از سود ادا کند.

به دلیل دوری بعضی شهرها چون سنندج و با در نظر گرفتن استهلاک ماشین یک دستگاه کمپرسی را نیز اجاره کرده و در خدمت کارهایش قرار می دهد، با اقدام به این کار با سه نیروی عقل، فکر وعمل، در سن ۱۹سالگی به موفقیت نائل می گردد .

با تلاش شبانه روزی، بی خوابیها، امید، چشم داشت به جاده درست زندگی، دقت و حساب گری را، پیشه خود کرده و با احراز توسعه در کسب و کار حق شریکش را     می پردازد و دوباره به جاده استقلال خود بر می گردد .

مینی بوسی خریداری می شود و قرار است که به سربازی برود، درمینی بوس  قرار است عمویش کار کند تا هم خرج سربازیش را تامین کند هم در مدتی که او نیست اهالی روستا از این موهبت که قبلا موجود نبود استفاده کرده و در کنار آنهم عمویش هم ،که عائله مند است درآمدی داشته باشد، همین موضوع دعایی میشود از جانب مردم روستا و عمویش برای توشه راهی که فقط میدانست باید گام بردارد .

در سال ۱۳۶۵به خدمت مقدس سربازی اعزام می شود و به تهران می رود،که  موقع موشکباران در تهران است و جنگی که تحمیل گشته و همه جای ایران را درگیر خود کرده است .

در تهران راننده مافوقش می شود،که در همین جریان با حرکت بجا و بموقع از دست بیرحم یکی از موشکهای صدام جان سالم بدر می برد .

پس از آن به مریوان رفته و ادامه سربازیش را در آنجا که بصورت مخروبه ای شده که، نه او را بلکه همه دوستانش که به آنجا منتقل شده اند، تا حد ناامیدی و یاس پیش می برد اما زود خود را پیدا می کند و سعی دارد با وضع موجود کنار بیاید از بطن همین سختیها و زندگی و خواب زیر زمینی و کشیکها و نگهبانیها، در شبهای مخوف امید را بیرون می کشد و برای خود یک مامن روحی می سازد، دیگر برایش مهم نیست که بماند یا بمیرد زیرا که بالاتر از جنگی که صدام تحمیل کرده است ترس با نفسی که روزی چندین بار می کشد به مراتب بدتراست و پریشانی و سراسیمگیش غیر قابل توصیف است، اینست که می پذیرد که باید در همه شرایط خدا را همدم خود قرار دهد .

کمابیش که به مرخصی می آید با مینی بوس کار می کند و  برای خود کسب درآمد می کند ،دولت اعلام می کند سربازانی که در منطقه جنگی خدمت کنند ۴ماه بیشتر باید خدمت کنند او ناگزیر است و باید با آن کنار بیاید .

کسیکه کارش بر پایه حساب و حلاجی شرایط است تا از کنار مسیرهای صعب العبور راهی پیدا کند هرگز اجازه نخواهد داد تا افسارش به دست تقدیر بیفتد، زیرا باورهایش مسلح به ایمانیست که در درونش پرورش یافته اند، حتی اگر در بدترین شرایط قرار بگیرد.

“گر نگهدار من آنست که من می دانم

شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد”

شاید همه اینها لطف پروردگاریست که قدرت لایتناهی خود را به رخ کسانی بکشد که از درون شرایط ناگوار موجودی آبدیده و تذهیب شده را در آورده و سپس با آنچه که خود می خواهد رهنمون سازد و لذت ببرد، مگر خود نفرمود که :

“فتبارک الله باحسن الخالقین”

در منطقه جنگی با آنهمه سختی، فشار، جنگ نابرابر، آماده باشها گذر کند زمان از او انسانی توانمند و خود باور میسازد که در برنامه ریزیهای بعدی کارهایش از تجربیات ارزنده اش استفاده می کند .

در مرخصی مینی بوس حامل همشهریانش که برای عروسی رفته است، لاستیک مینی بوس می ترکد و او بزور فرمانش را میچسبد تا اتفاقی برای کسی نیفتد       لحظه ای که کوچکترین سهل انگاری باعث هلاک شدن تمام سرنشینان میشود، حس می کند انرژی و قدرتی غیر تصور بشر به دستانش آنچنان توانی میدهد که شرایط به اوضاع عادی بر می گردد، اما خوب می داند خدمت به همشهریانش و رضایت قلبی آنان در این کار رابطه مستقیم دارد .

خدمت سربازیش را بالاخره در سال ۶۷ به پایان رسانده و با آمدن مینی بوس جدید به گرده رش ،توسط یکی  از اهالی آنجا، تصمیم دارد به کار مورد علاقه اش بپردازد با وجودیکه عمویش از این امر ناراضی است اما او موضوع فروش مینی بوس را با او مطرح کرده و با یک حساب و کتاب کلی به شراکتش با عمو پایان می دهد و سویچ را گرفته و مستقیم به میاندوآب رفته و به مغازه برادرش که بعد از پدر با او مشورت دارد ،،می رود و خیرخواهیش برایش به اثبات رسیده است .

بعد از دوروز مینی بوس را با زامیاد تمیز مبادله کرده و دوباره کارش را از سر         می گیرد.

*من از تک تک ثانیه های سربازی درس گرفته بودم و تصمیم داشتم همه آنچه که آموخته ام را در برنامه های کاریم جاری کنم، بیشتر از هر چیزی هم به قدرت ونفوذ اراده خداوند ایمان داشتم که می توانست راحت ما را موفق یا ناکام کند .

باز شروع کردم به تماس و پیدا کردن آدرسهای مرغداریها و اعلام همکاری با آنان ،چشمهایم را باز کردم و ذهنم را هوشیار به ثبت هر رویداد نمودم ،من برای نیل به مقصود به آگاه بودن و هوشیاری کامل احتیاج داشتم  و این هوشیاری مادامی که من بخواهم به فکر حقه سوار کردن و کلک زدن و یک شبه ره صد ساله رفتن باشم مقدور نمی گشت.*

در کمتر از چند ماه موفق می شود دوباره زمام امور کاریش را در دست بگیرد و کارش را روی غلطک بیندازد.

خلاصه او بود و ماشین نیسان جدید که در جاده ها همراه و همکارش بود که مرغهارا به شهرهای غربی کشور هم می برد .

هر چند عشق و زمان دو چیز متضاد یکدیگرند، او آنقدر بفکر گسترش و توسعه کار است که پاک خود را فراموش کرده و در مقابل پیشنهاد مادر که باید برای ازدواجش اقدام کند، با خود در ستیز است که اگر با وقت کار من نسازد چه؟ اگر زنی باشد که مرا اسیر میهمان بازیها و خودخواهی هایش کند چه؟ تازه اگر بخواهد هم حق دارد، زیرا شوهری مثل من که لحظات زندگیش را معطوف فکر، حرکت، تلاش وزحمت می کند بالطبع همسرش باید راهبر و مدیری قوی باشد و هدفها و باورهایش را باور کند.

تمام این بحثهای درونی با خود، با انتخاب عروس انتخابی مادرش، به نگرانی بیهوده و بی اساس تبدیل شده و صبوری او عاملی می شود برای دلگرمی و صعود او به موفقیتهای بعدیش.

در یکی از روزهای بهار در کنار همسر فداکار و مهربانش زندگی مشترکشان را جشن می گیرند ،در همان روز عروسیش دو سرویس مرغ دارد که باید تحویل دهد وقتی به عروسی خودش می رسد که ناهار خورده شده است، اما قولش را به انجام می رساند و حتی در آن زمان هم دست از کسب و کارش نمی کشد.

*در زندگی فراز و نشیبهای زیادی را طی کردم، تحقیر، توهین و تحسین های زیادی شنیدم از بالاها به نقطه های صفر پرت شدم، توسط انسانهای کم اعتقاد به شدت مورد آزار قرار گرفتم و چه بسا لحظاتی را گذراندم که در هر ثانیه اش مرگم را از خداوند خواستار شدم، اما صبر کردم و کم کم با تلاش راهها برایم هموار گردید، ولی دردی که می خواهم از آن در این اثر یاد کنم،درد داغ پدرم است که هیچ گاه نتوانستم راهی برایش پیدا کنم  تا پدرم بیشتر در قید حیات بماند این بود که هیچ گاه نمیتوانم این موضوع را هضم کنم.

پدری که به خاطر پدر بودن، زحمت کشیدن، عشق ورزیدن و در نهایت حمایت کردنهای بی شائبه اش بیشتر از هر اولادی به او مدیون و علاقمند بودم، که اگر نبود این رضای فعلی نبودم، پدرم آزاد مردترین پدر دنیا بود که انگار آمده بود تا برای زنده ماندن، باب میل و خواسته ما رفتار کردن بود.

پدرم در خردادماه سال ۶۸ طبق گفته دکترها در تهران دچار سرطان معده شده و کم کم شمع وجود نازنینش، در حال ذوب شدن بود و دردآورتر از آن هم این بود که خود فهمید و از من خواست تا لحظه آخر بکسی بازگو نکنم .*

تقریبا شروع کار در اولین تجربه خرید مرغداری با فوت پدر همزمان است .

بعد از آن کار بی وقفه را پیشه خود می کند و تصمیم دارد دست خیلی از بیکاران را در آنجا بند کند .

در همان سال یعنی ۶۸ با نیت جذب مجموعه بزرگی از بیکاران منطقه و ایجاد اشتغال و مسکن در سه راهی محمدیار با دونفر پرسنل مرغداری به ظرفیت۵۰۰۰ قطعه ای را خریداری کرده و رسما به عنوان یکی از مرغداران کار خود را شروع       می نماید و از همان بدو کار انگیزه هرروز بهتر از دیروز را در کارش پیاده نمود

بعد ازسروسامان دادن مرغداری و جذب افراد بیشتر ،مراوده ها و تعاملهای کاری باعث ایجاد مجموعه دیگری با ۱۰هزار قطعه میگردد.

اما نمیتوان تمام سختیها و زحمات وی را آنقدر آسان دید زیرا تصور احداث چندین مجموعه، مدیریت، برنامه ریزی و… همه مستلزم خون دلها و بیدارهایی است که شاید از حق خانواده کسر گردیده و به سرانجام کار وصله گردیده است.

*زمانیکه پروژه مرغ مادر رو میخواستیم احداث کنیم گذشته از جوازش که گرفتیم و شروع به ساخت کردیم اما مشکلات عدیده ای بر سر راهمون قرار گرفت شاید بدترین شرایط رو داشتیم که با کش و قوس فراوان با اداره منابع طبیعی، بالاخره تونستیم با تحمل مشقتهای۶ ماهه به احراز موفقیت نائل آییم.

منظورم اینه که شاید مشکلاتی هم بودند که چندین برابر مشکلات دیگران باشه رو ما تحمل کردیم اما اون چیزی که مهم هست چطور برخورد کردنه .

 که در این میان آقای جمال رشتی که مربی کاراته بود و مرحوم مهندس جافی انصافا کمک شایانی برای این پروژه، از خود بجا گذاشتند.*

در سال ۷۹ جمال رشتی به عنوان مربی تیم ملی  کاراته انتخاب میشود و به دلیل اسپانسر بودن رضا سواری ناگزیر همراه آنان به مجارستان می رود در آنجافرصت را غنیمت میداند و از چند مرغداری دیدار بعمل می آورد به او  پیشنهاد میشود که در مجارستان بماند و به کارش ادامه دهد اما او نمی پذیرد .

بعد از سفر مجارستان سعی دارد کارش را در زمینه بین المللی پیش ببرد،زیرا می داند ریسک کردن جزو قانون اوست اما تعاملهای اقتصادی و فرهنگی با کشورهای دیگر لذتبخش تر و هدفمند تر خواهد بود، زیرا عرصه کسب و کار روی تجربیات یکدیگر و دادو ستدهای فی مابین استوار است که منتهی به افکار باز در راستای پیشرفت می گردد که در کانال همسو بودن با هم صنعتهایش در جهان قرار می گیرد.

 یک سال بعد از آن در نمایشگاهی که در ترکیه و در شهر استانبول برگزار شده است شرکت کرده و در همین کنگره با کارشناسان شرکت”ROSS”انگلستان ارتباط برقرار کرده و طی دعوت نامه ای با مسئولین مرغداری های آلمان، هلند و بلژیک نیز دیدار کرده و بعد از مدتی در سفری که به آنجا دارد، از تجهیزات و دستگاههای بسیار دقیق در مرغداریها احساس می کند که باید از روش نیمه صنعتی به سمت صنعتی پیش رفت .

دستگاهی را سفارش داده میشود به قیمت ۵۶۰ میلیون تومان که با توجه به نوعش گرانتر از سایر دستگاهها هست اما با کیفیتی بالا.

همین امر باعث میشود به تعاملهای بسیاری با کشورهایی چون “آلمان، ایتالیا، بلژیک، هلند، مجارستان، شوروی، اسپانیا، ترکیه، آمریکا، چین و روسیه” پرداخته و در هر سفر کاری با توشه ای از اطلاعات جدید و یا لوحهای رنگارنگ را از آن خود و کشورش کند .

رضا سواری درمشغله کاریش در داخل و خارج از کشورش هرگز از احوال مردم فقیر و مستضعف وطنش غافل نبوده و در هر زمان و هر شرایطی کمکهای خود را روانه آنها می کند، چه بصورت روزمره و چه در صورت جبر طبیعت مانند، زلزله کرمانشاه و سیل و…که نشان از همدردی ودرک اوست .

در روستای  گرده رش(زادگاهش) مدرسه ای احداث می کند به نام پدرش که شاهد موفقیتهای بعدش نشد و همچنان او را غمگین ساخت تا از این طریق دل خویش را تسلا بخشد.

او که به غیر از زبان کردی به زبان ترکی هم تسلط کامل دارد و علت آن را در زمانی باید دانست که در شهر میاندوآب مشغول به تحصیل بوده است .

در سفر معنوی که به همراه مادر سالخورده و زحمتکشش دارد به اسم”حاج رضا”خطابش می کنند .

فعالیت شرکت کیوان مرغ پرطلای مهاباد و واحدهای ذیربط شامل:

۱-کارخانه جوجه کشی آرمان:

در سال ۱۳۸۰در زمینی به مساحت ۳۶هزار متر و زیربنای ۲۵۰۰متر مربع با سه دستگاه در منطقه خوش آب و هوا بنا گردید .این مجموعه در حال حاضر ۱۵دستگاه از نوع “JEMS  WAY”با ظرفیت تولید ۱۹میلیون قطعه جوجه یکروزه در سال، زیر نظر دامپزشکی کل استان با بهترین درصد جوجه آوری و استفاده از پیشرفته ترین تکنولوژی و سیستم رایانه و دوربین مدار بسته و دستگاههای پیشرفته تزریق و اسپری واکس در جوجه کشی با رعایت خط مشی کیفیت براساس مدیریت کیفیت:

ISO ۱۸۰۰۱:۲۰۰۷-

ISO ۹۰۰۱:۲۰۰۰-

ISO ۹۰۰۱:۲۰۰۸-

ISO ۲۲۰۰۰:۲۰۰۵-

ISO ۱۴۰۰۱:۲۰۰۵-

HACCP-

خدمات ارائه مینماید. واحد فوق در سالهای متوالی ۱۳۸۲،۱۳۸۴،۱۳۸۵،۱۳۸۷و۱۳۸۸بعنوان واحد نمونه جوجه کشی استانی و درسال ۱۳۸۷ به عنوان تعاونی برتر کشور و درسال ۱۳۹۱-۱۳۸۹به عنوان تعاونی برتر استان و واحد نمونه کشوری در سال ۱۳۹۳ انتخاب گردید.

۲-مجتمع واحدهای مرغ مادر:

به ظرفیت ۲۰۵هزار قطعه مرغ مادر وتولید ۳۵میلیون تخم مرغ نطفه دار در دوره میباشد.

این مجتمع ها از نظر طراحی و تجهیزات با دیگر واحدهای موجود در کشور متمایز میباشد به نحویکه از جدیدترین و پیشرفته ترین تکنولوژی و طراحی و تجهیزات روز دنیا بخصوص کشورهای هلند و بلژیک که پاسخگوی امنیت زیستی طیور است بهره گیری شده است.

سیستم تهویه این واحدها با همکاری شرکت”MULTI FAN و”OPTICAN” هلند صورت گرفته و استفاده از پنجره های اختصاصی تمام اتوماتیک با کنترل رایانه ای و استفاده از هیتر کم مصرف “ERMAF”و سیستم خنک کننده         “POAD COOLING” مجموعا شرایط ایده آل را در هر وضعیت جوی و در تمام فصول بطور یکنواخت بر مبنای آسایش طیور فراهم نموده که تمامی سیستمها از طریق کامپیوتر و از راه دور قابل کنترل هستند.

سیستم نوزین پرنده و روشنایی واحدها با همکاری شرکت”OPTICAN هلند”و توسط نرم افزارهای رایانه ای کنترل ونظارت میشود.

سیستم جمع آوری تخم مرغ “VENCOMATIC”هلند بصورت کاملا اتوماتیک بوده و این سیستم بوسیله نوار نقاله تسمه ای،کلیه تخم مرغها را از سالن تولید به سالن تفکیک انتقال می دهد.

با کاهش عوامل منفی کیفیت از جمله کاهش دستکاری تخم مرغ،کاهش آلودگی تخم مرغ و محیط ،با توجه به عدم استفاده از پوشال تله،کاهش استرس طیور و سایر عوامل ،مجموعا تاثیر بسزایی بر افزایش کیفیت تخم مرغ و نهایتا کیفیت جوجه تولیدی را دارد.

سیستم توزیع دان واحدها تماما از نوع “ROXELL”بلژیکی است که مخزن اصلی دان شامل دو سیلوی اختصاصی مرغ و خروس بوده که توسط بونکر دان از محل کارخانه به واحدها حمل و در این مخازن تخلیه شده و نصب دستگاه اسپری ضد عفونی هنگام خروج دان از سیلو دان ضد عفونی شده و عاری از هر گونه آلودگی بدون دخالت دست و بصورت اتوماتیک و با استفاده از تجهیزات رایانه ای با محاسبه مقدار لازم برای هر سالن، توزین وتوسط سیستم “اوگر”بطور کاملا یکنواخت داخل بشقابهای مخصوص “ROXELL”توزیع و به مصرف میرسد

۳-دهکده جهانی-امنیت غذایی-مزارع پر طلایی:

این مجتمع دارای واحدهای گوشتی وتولید کننده مرغ بدون آنتی بیوتیک است.

که دارای ۶ واحد به ظرفیت ۴۰۰ هزار قطعه مرغ گوشتی و تولید سالیانه ۴ هزارتن گوشت سفید با بهترین کیفیت و ضرایب تبدیل میباشد.

۴-کارخانه خوراک دام و طیور و آبزیان:

به منظور تامین دان و افزایش کارایی واحدهای پرورشی این شرکت در سال ۱۳۸۶با ظرفیت ۶۰ هزار تن در سال در یکی از مناطق خوش آب و هوای مهاباد تاسیس گردید.

این مجموعه موفق به کسب استانداردهای تشویقی و پیاده نمودن سیستم مدیریتی کیفیت در زمینه های زیر گردید

ISO ۱۸۰۰۱:۲۰۰۷-

ISO  9001:2000-

ISO 9001:2008-

ISO ۲۲۰۰۰:۲۰۰۵-

ISO ۱۴۰۰۱:۲۰۰۵-

HACCP-

که در سال ۱۳۹۰ ضمن نصب و راه اندازی دستگاه”RTB”و جداسازی خط تولید مادر از سایر خطهای دیگر اقدام به تولید انواع محصولات اعم از:گوشتی،مادر،تخم گذار و کنستانتره دامی شامل شیری،گوشتی و آبزیان نموده و برای توسعه و رونق این صنعت و یاری رساندن در خدمات فنی وبهره گیری از نظرات کارشناسان زبده همچون گذشته حامی مرغداران و دامداران میباشد.

این واحد درسال ۱۳۸۸به عنوان واحد نمونه صنایع غذایی ودر سال ۱۳۹۱ کارخانه خوراک دام و طیور نمونه کشوری از طرف وزارت جهاد سازندگی و واحد نمونه کیفی از طرف سازمان استاندارد و صادر کننده نمونه سالهای ۱۳۹۲-۱۳۹۱انتخاب گردید.

مشخصات فنی کارخانه :

ظرفیت تولید بیش از ۶۰هزار تن انواع خوراک دام وطیور و آبزیان در سال که دارای واحد کنترل کیفیت “آر اند دی”ظرفیت ذرت خشک کنی به مقدار ۲۰هزار تن در سال است .

-دارای آزمایشگاه مدرن و مجهز به دستگاههای پیشرفته از کمپانی “به هر”آلمان

-دارای پیشرفته ترین و جدیدترین دستگاهها بصورت تمام اتوماتیک با استفاده از سیستمهای “پی ال سی”و کامپیوتری برگرفته از تکنولوژی روز دنیا بخصوص شرکت “PNT”هلند

-بهره گیری از پیشرفته ترین سیستم میکسر با “سی وی”زیر ۵%از نوع دو شفته پادلی “پد میکسر”و”دبل شفت”

-نصب و راه اندازی دستگاه “RTB”یا “پوآ کمپکتور”در جهت استریل نمودن خوراک و حذف آلودگی های “اسچریچلیا کولی””کامپی لوآکتریوسیس”و”سالمونلا”برای تولید گوشت سالم

-استفاده از سیستم پیشرفته خوراک از نوع”POST GREANDING “

-تولید خوراک دام و طیور و آبزیان با بهترین کیفیت و عاری از هر گونه آلودگی ،بهره گیری از کارشناسان مجرب و نظریات مشاوران رده بالای این صنعت برای تحقق شعار “غذای سالم،انسان سالم وجامعه سالم و الگودر رعایت مسائل قرنطینه و بهداشتی در سطح ایران.

۵-واحد کشتارگاه صنعتی:

در راستای تکمیل یکپارچه سازی و زنجیره ای تولید شرکت کیوان مرغ پرطلایی مهاباد در خرداد ۱۳۹۳اقدام به سرمایه گذاری واحدی در ۸کیلومتری جاده میاندوآب بوکان در سال ۱۳۷۷تاسیس شده است،ظرفیت کشتار آن ۴هزار قطعه مرغ گوشتی در ساعت است کشتار مجهز به دستگاههای تمام اتوماتیک خط کشتار و اسکالدر-خط تخلیه املاح و احشا-چیلر و چیلینگ روم دارای بخشهای بسته بندی و قطعه بندی میباشد.

همچنین در جهت نگهداری و انبارش دارای ۲تونل انجماد به ظرفیت ۴۰تن در روز و سردخانه زیر صفر به ظرفیت نگهداری ۵۰۰تن می باشد.

این واحد برای بازیافت ضایعات حاصل از کشتار مجهز به دستگاههایی جهت تبدیل ضایعات به پودر گوشت با ظرفیت سالانه ۱۰۰۰تن می باشد .

تولیدات این واحد شامل:

مرغ گرم آماده طبخ،مرغ منجمد کارتنی،مرغ صنعتی چربی دار جهت مصارف کارخانجات سوسیس و کالباس ،ران و سینه،بال و گردن.

۶-بخش کشاورزی ،زراعت و باغبانی:

علاوه بر تخم مرغ نطفه دار وجوجه یکروزه و تولید گوشت سفید و خوراک دام وطیور وآبزیان در زمینه کشاورزی نیز فعالیت دارد،که دارای ۲۰۰هکتارزمینهای زراغت و باغ میوه که کاملا بصورت آبیاری قطره ای و مکانیزه میباشد.

دراین باغات محصولاتی همچون سیب،انگور،زردآلو وهلو به عمل آمده که به پیشرفته ترین متد آبیاری روز دنیا “قطره ای و تحت فشار”مجهز شده است تا ضمن بهره گیری مطلوب از محصولات ،زمینه اشتغال برای چندین خانوار نیز فراهم گردد.

۷-باشگاه فرهنگی-ورزشی:

این شرکت در زمینه های ورزش نیز فعالیت چشمگیری دارد و دارای رشته های متعدد رزمی و تیم فوتبال در رده نوجوانان و بزرگسالان میباشد.

تیم فوتبال بزرگسالان در سال ۸۵موفق به کسب رتبه قهرمانی شهرستان گردید و در سال ۸۸ بعنوان نائب قهرمانی لیگ برتر استان در سال شناخته شد و در سال ۱۳۸۹با کسب مقام قهرمانی استان به لیگ دسته ۳کشوری راه یافت،از دیگر افتخارات باشگاه کیوان مرغ کسب مقام نائب قهرمانی لیگ برتر استان در سال ۹۱و راهیابی به لیگدسته ۳کشوری در سال ۹۲و صدر نشینی در این رقابتها میباشد.

این باشگاه با احداث زمین فوتبال اختصاصی و ایجاد مدرسه فوتبال گامهای مهمی در این رشته پایه گذاری نموده و همچنینی  باشگاه سرپوشیده فرهنگی-ورزشی برای پرسنل شرکت و عموم مردم فهیم شهرستان در مساحت ۵۴۰متر مربع با بهترین امکانات در زمینه رزمی و…ایجاد کرده که در حال حاضر مورد استفاده عموم میباشد.

۸-فعالیت شرکت کیوان مرغ پرطلایی مهاباد در اصلی ترین مسیر یعنی “صادرات”:

این شرکت با نگاه به آینده در پی حضور مستمر در بازار داخلی و بازارهای جهانی بوده و در راستای ارتقاء کیفیت محصولات خود از بهترین مواد اولیه شرکتهای صاحب نام اروپایی و تجربیات و تخصص کارشناسان خبره داخلی و خارجی استفاده نموده و همواره اصل مشتری مداری را سرلوحه کار خود قرار داده است .پاره ای از موفقیتهای حاصل شده در امر صادرات به شرح زیر میباشد:

-صادرات جوجه یکروزه گوشتی به کشورهای همجوار از جمله عراق و نخجوان

-صادرات خوراک دام وطیور به کشورهای همجوار از جمله عراق و نخجوان

-اخذ گواهینامه استاندارد تشویقی و مدیریت کیفی از معتبرترین شرکتهای اروپایی اعم از:

ISO ۱۸۰۰۱:۲۰۰۷-

ISO ۹۰۰۱:۲۰۰۰-

ISO ۹۰۰۱:۲۰۰۸-

ISO ۲۲۰۰۰:۲۰۰۵-

ISO ۱۴۰۰۱:۲۰۰۵-

HACCP-

-ایجاد دفتر نمایندگی وثبت شرکت در اقلیم کردستان عراق

اشتغالزایی در واحدها:

 زمینه اشتغال به طور مستقیم برای ۷۲۳خانواده (حدود ۲۰۰۰عائله)و به طور غیر مستقیم در زیر بخش مربوطه و انواع شغلهاو صنوف به تعداد تقریبی ۲۵۰۰خانواده فراهم شده است که این آمار تا این لحظه میباشد ،این تعداد با احداث واحدهای ذیربط و در راستای فعالیت های آتی این واحدها  افزایش پیدا کرده وافراد بیشتر، جذب این واحدها خواهند شد.

دفتر کارکیوان مرغ پرطلایی، در شهر مهاباد در کنار مسیل” یرغو” واقع است که در۵طبقه  و ۷واحد میباشد که شامل بخش های:

– دفتر مدیریت عامل

– معاونت پشتیبانی،معاونت تولید

– واحد مالی

– واحد بازرگانی و فروش

– واحد اداری ،روابط عمومی ،انفورماتیک

– واحد پذیرش و نگهبانی

– مهمانسرا می باشد.

توضیح اینکه در کلیه سمینارها و نمایشگاههای داخلی و خارجی بطور مستمر حضور فعال دارند.

آنچه که در اینجا لازمست تا ابراز شود اینست که تمام واحدهایی که رضاسواری خریداری کرده ،را از کسانی خریده که علاقه به حرفه خود نداشته و قادر به ادامه راه  نبودند ،اما این مساله آنقدر برایش پیش پا افتاده و ضعیف است که به غیر از استفاده بهینه و کمک به هموطنانش که مطمئن است فقط پیشرفت است و موفقیت به چیز دیگری ذهنش را معطوف نکرده است.

حاج رضا سواری با اتکا به آیه شریفه”لیس الانسان الا ما سعی”ثابت کرد آنچه که مهم و در خور توجه به توانمندیهای یک انسان است پرداختن به خود باوریهای او بصورت مداوم است که با توکل به خداوند یگانه در گامهایی که برداشته میشود بهترین ها را برایت رقم می زند .

با دستیابی به این امر مهم است که شاهد موفقیتها و صعود او در زمینهای زیر هستیم:

۱- کارشناس مدیریت بازرگانی ونائب رئیس هیئت مدیره مجمع ملی خبرگان کشاورزی ایران

۲- عضو رسمی سازمان کیفیت آسیا و اقیانوسیه

۳- عضو جامعه مبتکرین و مخترعین ایران

۴- عضو انجمن ایرانیان موفق

۵- عضویت در سازمان نظام مهندسی کشاورزی ومنابع طبیعی

۶- عضو هیئت مدیره انجمن حمایت از زندانیان

۷- دوست دار کارگر در سالهای ۹۰،۸۴،۸۶،۹۳

۸-عضو هیئت نمایندگان اتاق ایران و ارومیه

۹- عضو کمیسیون سرمایه گذاری و تامین مالی اتاق ایران

۱۰- عضو شورای مشترک ایران و یونان

۱۱- عضو شورای مشترک اتاق ارومیه –اربیل

۱۲- عضو هیئت مدیره شرکت هماهنگی کارخانجات خوراک،دام و طیور کشور

۱۳-عضو هیئت مدیره انجمن صنایع خوراک دام و آبزیان ایران

۱۴- عضو هیئت امناء کانون کارآفرینی

۱۵- نائب رئیس هیئت مدیره انجمن ملی شرکتهای زنجیره ای تولید گوشت مرغ ایران

۱۶- عضو هیئت رئیسه اتاق بازرگانی ،صنایع،معادن وکشاورزی ارومیه

۱۷-پرورش دهنده نمونه کشوری نژاد آرین درسال۷۷

۱۸-مرغداری نمونه کشوری در زمینه گوشتی چهاردوره در سالهای ۷۸،۸۰،۸۵،۸۹

۱۹-برگزیده واحد نمونه جهانی در زمینه پرورش نژاد “ROSS”درسال ۲۰۰۴

۲۰-واحد نمونه مرغ مادر کشوریدر سالهای ۸۳،۸۷

۲۱-کارآفرین برتر ملی از طرف وزارت کار وامور اجتماعی درسال۸۵

۲۲-برگزیده واحد نمونه ملی از طرف وزارت کار درسال۸۷

۲۳-انتخاب تعاونی ۴۴جوجه کشی آرمان به عنوان تعاونی برتر کشور درسال ۸۷

۲۴-اخذ گواهینامه های استاندارد جهانی که قبلا ذکر گردید

۲۵-برگزیده واحد مرغ مادر نمونه استان در سالهای ۸۱،۸۴،۸۵،۸۷،۸۸

۲۶-برگزیده واحد نمونه استانی در زمینه جوجه کشی در سالهای ۸۲،۸۴،۸۵،۸۷،۸۸

۲۷-انتخاب تعاونی ۴۴جوجه کشی آرمان به عنوان تعاونی برتر استان در سال ۸۸

۲۸-دریافت مجوز تزریق اسپری انواع واکسن های مورد نیاز جوجه یکروزه از شکت”سیواسنت انیمال”فرانسه

۲۹-چهره ماندگار صنعت طیور در سال ۱۳۹۵ودریافت مدال بهره وری تولید

و…..

*در سال ۲۰۰۸میلادی از کشور آمریکا به کنفرانس بین المللی ،به عنوان خبره کشاورزی برگزیده جهانی از کشور ایران دعوت شدم.

همه حاضرین در سالن همایش حضور داشتند از کشورهای مختلف که یک مرتبه دیدم پرچم ایران در اهتزاز نیست .

از این موضوع بسیار مکدر شدم تا حدی که به غیرت ایرانی بودنم برخورد

گفتند با ایران مشکل داریم و نمیتونیم

– اگه مشکل داشتید دعوت    نمی کردید من یکی از دعوت شدگان هستم و اهل ایرانم پس باید پرچم کشور من هم باشد .در بین این پرچمها باشد.

تو دلم قسم خوردم و گفتم اگر پرچم رو نصب نکنندهمین الان اون مکان رو ترک خواهم کرد

تا پرچم و جزو پرچمهای دیگه قرار دادند راضی شدم تو اون همایش شرکت داشته باشم

که عکسی یادگاری زیر پرچم کشورم در حضور همگان انداختم که برام حکم هویت و شخصیت رو داشت .*

او سال ۸۴را جزو بدترین خاطرات کاریش برآورد می کند زمانیکه بیماری آنفولانزا توسط پرندگان شیوع پیدا می کند و دستور می رسد که باید همه آنها ، زنده زنده در گودالی زنده به گور شوند.

حمایت و پشتیبانی همکارانش که به او دلگرمی می دهند و حاضرند چند ماه را مجانی برایش کار کنند قوت قلبش می شود و دوباره با استمداد بهترین راهها از خدا جبران مافات می کند .

رضا سواری بعد از اشتغال برای جوانان سلامت و تفکر صحیح آنان را عامل مهمی در نشاط کشور و روحیه کاری بالا می بیند  و آنان را سرمایه کشور می داند ،او رسیدن به قله های صعودش را “توکل بر خدا،دعای خیر پدرو مادرش و مثبت اندیشی” می داند ،برای اینکه جوانان واقف باشند به تاثیرات معنوی و افکار درست و برگزیدن بهترین راهها با تاسی از آن.

مشکلات همیشه هستند و برای همه وجود دارند در هر شرایط و هر مرحله از زندگی پس بسیار طبیعی است اگر در راستای پروژه هایی به این عظیمی که روزبروز در حال تغییرو تحول است تا تاثیرات خود را در بازار جهانی به نمایش بگذارد ،اما نکته ای که مهم است اینست که با توسعه دامنه اطلاعات وتمرکز بر روی نقاط ضعفها و تبدیل آنها به نقاط قوت شرکتهای تاسیس شده و به زعم آن افزایش نیروهای انسانی و توسعه کسب و کار ونگاهی متخصصانه میتوان بر تمامی آنها فائق آمد و دریچه ای را گشود برای ارزیابی بیشتر افقهاییکه باید وارد دنیای کاری کرد .

حاج رضا سواری معتقد است سفره ای که قرار است برای خود پهن کنیم اگر عده ای دیگر را بر سر آن بنشانیم مانند کارکنان تمام مجموعه های تولیدیش این بیشتر باعث رضایت و خرسندیش است تا زمانیکه بتواند در راستای کاری فقط به ریاست خود و ادامه مسیر بدون هیجان ادامه دهد

*تا همین جاش و خدا کمکم کرد اصلا باور نمی کنم که به نیت اشتغال و پوشش دهی هموطنانم بتونم در این عرصه گامهایی به این سترگی  و بردارم همه اینا موهبت و نظر خاص پروردگاری هست که دوست داره دست  بندگانش گرفته بشه ،سودی برسه و کاری توسعه پیدا کنه اینجاست که میگن از تو حرکت از خدا برکت.*


برچسب ها :

این مطلب بدون برچسب می باشد.


دسته بندی : کارآفرینی
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
ارسال دیدگاه

تبلیغات 1

yAS-ONLINE

تبلیغات
تبلیغات